چیچک
تو بهار دلمی اما پاییز حوالیِ تو رخ می دهد وقتی میانِ چشم هایت باغی از انگور داری، آغوشت دشتِ نارنگی هاست، و قلبت طبقی از انارهای سرخ و ملس با دست هایی که هر روز به من سیب تعارف می کند و لهجه ای که طعمِ پرتقال دارد بوسه هایت اما ... بوسه هایت خرمالوهای رسیده پاییزی ست که شیرینی و گرمی و نرمیَش بر جانم می نشیند جانِ دلم! فکر می کنی در این دونفرهء پاییزی چیزی جز خرمالو می چسبد؟! -تقدیر-
نوشته شده در پنج شنبه 97/10/13ساعت
1:52 صبح توسط arda2| نظرات ( ) |