سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























چیچک

-تقدیر-


نوشته شده در چهارشنبه 97/10/19ساعت 12:1 عصر توسط arda2| نظرات ( ) |

تو بهار دلمی

 اما پاییز حوالیِ تو رخ می دهد

وقتی میانِ چشم هایت باغی از انگور داری،

آغوشت دشتِ نارنگی هاست،

و قلبت طبقی از انارهای سرخ و ملس

 با دست هایی که هر روز به من سیب تعارف می کند

 و لهجه ای که طعمِ پرتقال دارد

بوسه هایت اما ...

بوسه هایت خرمالوهای رسیده پاییزی ست

که شیرینی و گرمی و نرمیَش بر جانم می نشیند

جانِ دلم!

فکر می کنی در این دونفرهء پاییزی

چیزی جز خرمالو می چسبد؟!

-تقدیر-


نوشته شده در پنج شنبه 97/10/13ساعت 1:52 صبح توسط arda2| نظرات ( ) |

-تقدیر-


نوشته شده در سه شنبه 97/10/11ساعت 2:29 عصر توسط arda2| نظرات ( ) |


هوای دلتنگی 

هوای خاصی است
 
دیروز که هوای تو به سرم زد 

هوا بارانی بود 

امروز که هوا بارانی بود
 
هوایی ات شدم 

همیشه 

بوی نم باران 

و جاده 

و شعر 

و یک چمدان 

من را به هوای رسیدن 

به هوایی که تو در آن نفس می کشی 

می کشاند 

دلتنگی 

هوایش ابری است 

چشم های من به هوای تو 

بارانی 

آسمان احساسم 

پر از شعر 

چمدانم 

پر از تنهایی 

اما 

دوستت دارم همیشه 

بر لبم تکرار می شود 

در هر هوایی که باشد


نوشته شده در سه شنبه 97/8/8ساعت 10:11 صبح توسط arda2| نظرات ( ) |

امروز هم دوباره با یک عاشقانه ی داغ به دیدارت می آیم

با همان دلهره دل انگیز همیشگی

با یک عشقِ تازه دم و چاشنی گلخند، بغلت می نشینم  

چای ، بهانه هست که کنارنفس هایت ، بساطِ چای من طعمِ تو را بگیرد

قلبم تو را می تپد و شرم زنانه ام به لبهای داغت دوخته می شود

با هر نفست ، چه شوری می گیرد نفس هایم

و همه وجودم شکوفه می زند از شوقِ بوسیدنت

تمام لحظه هایم داغ می شود

انگار گرمی آغوشت عطشِ داغِ تابستان را از یادمان می برد 

 تنگ که می گیری بندبند انگشتانم را لای حلقه ی دستانت

من با حرارتِ لبهایم ، داغ می زنم بر چشمانت

 و آرام و بی فاصله ، می گویم دوستت دارم

-تقدیر-


نوشته شده در سه شنبه 97/4/19ساعت 5:56 عصر توسط arda2| نظرات ( ) |

موهایم را می سپارم به باد

چشم می دوزم به دوردست ها

در انتهای آخرین کوچه ی دلتنگی...

همه من ،  می شود میل جرعه ای نگاه

اندیشه ام ، گم می شود در پسِ چشمانِ آفتابی ات

نبضم در میان دستانت

حرارتی بی انتها از جنسِِ تب

سرِانگشتانِ بی تابم را گرم

عطشِ بوسیدنت را

می گذارم پشتِ پنجره ی خیال

لبانم می شکفد

اما برای بوسیدن هیچ لبی غنچه نمی شود

تنها برای آغوشِ مردانه ی تــــو

لطافت زنانه ام بی نهایت می شود

نفس هایم را حبس می کنم کُنجِ حنجره ام

نکند خطِ اخم بیاندازد غیرتِ مردانه ات

تا حرف ، فقط حرفِ تــو باشد محبوب ِدلم

-تقدیر-


نوشته شده در شنبه 97/3/5ساعت 5:49 عصر توسط arda2| نظرات ( ) |

یک روز فاصله ها را کنار خواهم زد

انگشتانم گره خواهد خورد

تا ته لحظه های قفل شده در انگشتانت

یک روز لحظه ها را کنار می زنم

تا برسم به آغوش نگاهت

و در عمق نگاه پر مهرت آرام میگیرم ...

من سال های خستگی ام را

توی حسرت دستان تو خوابیدم

-تقدیر-


نوشته شده در دوشنبه 97/2/31ساعت 3:37 عصر توسط arda2| نظرات ( ) |

<      1   2